باز این غم ِ پُرحرف آمد …
چیزهای غمناک میگوید ! حوصله ندارم ،
میگویم: نگو ..
مراعات نمیکند !
از جا میجـَهـَـم ،
یقه اش را مُشت میکنم ،
به دیوار میچسبانمش ، غمگین نگاهم میکند
بس که غمگین است !
دلم برای غمَم میسوزد .. رهایش میکنم بـِــرَوَد .. گریه میکند.. میرود..
عجب حکایتی است !