شعر عاشقونه و غمگين

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل

خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دل های خسته

دست خالی‌ که نمی‌شود به پیشواز خاطره رفت !

من هم وقتی‌ چمدانم پر از گریه شد راه می‌‌افتم

هیس

حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام

بگو کسی حرفی نزند

بگذار لحظه ای آرام بگیرم

ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ . . .

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ

ﯾﮏ جایی

به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ

ﺑﺮمبگردد !

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ !

ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ

روزگار قریبیست نانوا هم جوش شیرین می زند، بیچاره فرهاد


 
گفتی که دنیا را پر از غم دوست داری  پس مطمئن هستم مرا هم دوست داری

 

گفتی نمی خواهی ببارم عشق ، اما شعر غریبی را که گفتم دوست داری...

 

تو ميري تنهام ميزاري

 نميبيني گريه هامو

 نديدي دلم شكسته

نميشنوي تو صدامو

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره

 انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره

 در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم

 زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم

 پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم

 من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم

 انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره

 ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره

 

 

پر تشویشمو حال خود نمیفهم

دلم تنگ است

برای آن نگاه شوخ و شیطانت

برای آن حس غریب چشمانت

نمیدانم اگر اینگونه دلتنگم

دل تو پس چرا اینسان آرام است

!!!!!!!!!!

 
دلم تنگ است 

بسان قایقی گم گشته در دریا 

پر از ترس است 

نمیدانم کجا بودم کجا هستم 

مقصد نامعلوم است 

در این آشفته بازار 

به دیدار تو مشتاقم

توکوچ کردی و با یادها رفتی

نسیم بودی و همراه بادها رفتی

میان وسعت هنگامه سپیده سرخ

طلوع کردی و بامداد رفتی

به ارتفاع بلندی که تا خدا می رفت

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست 

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن 

گفتی که نه، باید بروم حوصله ای نیست 

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف 

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست 

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت 

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست 

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت 

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست


از روی کینــه نیــسـت اگــر خـنجــر بــه سـینــه ات مــی زننــد

ایـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــو

دل می برنـد

 

کمرم را دیدی؟

نترس چیزی نیست…!

اینها فقط جای خنجرند، من نفهمیدم در رفاقت چه شد!!

تو مواظب باش

میان آمدن و رفتن مانده ام

بی تو، نه پای رفتنی است و نه

حوصله ی برای ماندن . . .

درد دارد

 وقتی همه چیز را میدانی

 و فکر میکنند نمیدانی

 و غصه میخوری که میدانی

و میخندند که نمیدانی

 

ببین . . .!

 

سراغ  مرا هیچكس نمی گیرد . . .

 

مگر كه نیمه شبی . . .

 

غصه ای . . .

غمی . . .

چیزی . . .

 دختر کوچک به مهمان گفت: می خوای عروسک هامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد: بله.
دخترک دوید و همه ی عروسک هاشو آورد، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
در بین اونا یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید: کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟ و پیش خودش فکر کرد: حتماً
باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت
اشاره کرد و گفت: اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی پرسید: این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد: آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه
و دوستش داشته باشه، اون وقت دلش می شکنه…

 

 او هـــــم آدم اســـــت
اگر دوســـــتت دارم هایت را نشـــــنیده گرفت
غـــــصـــــه نـــــخور
اگـــــر رفـــــت گـــــریـــــه نـــــکـــــن
یـک روز چــشــم های یک نــفـــر عاشــقــش می کند
یک روز معــــنی کــــم محــــلی را مــــی فهمد
یک روز شکــــستن را درک مــــی کند
آن روز می فهـــــمـــــد کـــــه
آه هایی کـــــه کشـــــیدی از ته قلبـــــت بوده

  خاطرات نه سر دارند نه ته…!
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند…
می رسند گاهی وسط یک فکر…
گاهی وسط یک خیابان…
و گاهی حتی وسط یک صحبت…
سردت می کنند…
رگ خوابت را بلدند…!
زمینت می زنند…
خاطرات تمام نمی شوند…
“تمامت می کنند”…!

 

تنهام…
مثل یه برگ سبز که از درخت افتاده
میون برگ های زرد تنها و ترسیده
کاش بارونی بباره
بشوره دنیامو از
برگ های زرد و پاره

خیلی سخته که برای دیگران مثل کوه استوار باشی اما تو خودت آروم آروم بشکنی…

مادرم مرا ببخش
درد بدنم بهانه بود
کسی رهایم کرده
که صدای بلند گریه ام
اشک هایت را در آورد…

 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comدرد دارد!بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comوقتی می رود…بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comو همه می گویند:بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comدوستت نداشتبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comو تو نمی توانی به همه ثابت کنیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comکه هر شببهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com با عاشقانه هایش خوابت می کرد!بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

اما ...

اما عزیز خسته و داغدار من ...

با همه اشتیاقم

بگذار در سوادی با تو بودن بمانم

بگذار هیچ جلوه ای از زمین در تصویر عاشقانه و خدایی خیال من نباشد

بگذار در اشتیاق دیدار تو بمانم ...

بگذار نفسهایم در ارزوی دیدار تو به شماره افتد ...

بگذار همه ان چیزهایی که خدا بی حضور مادی تو

بر من بخشیده است ... دست نخورده بماند

بگذار لطافت انتظار را در سینه پر اندوه خود

به تمامی لمس کنم ...

بگذار در افقهای خیالم را برای دیدار تو

به نظاره بنشینم ...

بگذار خلوتگاه درونم با هاله ای از نور خدایگونه روحت پوشانده شود ...

بگذار در حسرت دیدار تو بمانم ...

بگذار سوز و گداز سینه ام ...
 
پر جوش بماند ...

بگذار پر التهاب بمانم ...

بگذار همیشه و برای ابد ...

دلتنگ تو بمانم ...

 

 
وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !

 

 

فکر نکن که فراموشت کرده ام ….

 

یا دیگر دوستت ندارم !

 

نه ….

 

من فقط فهمیدم : 

 

وقتی دلت با من نیست ؛

 

بودنت مشکلی را حل نمی کند ،

 

تنها دلتنگترم میکند … !

 

 

تو مقصری، اگر من دیگر " منِ سابق " نیستم

 

 

پـس من را به "مـن" نبودن محکوم نکن ! 

من همـانم .. همان پسر مهربون و صبور . پر از محبت .. 

یـادت نمی آید؟

 

من همانـم

حتی اگر این روزها بویِ بی تفاوتی بدهم ...

 

خدایا!

دستانی را در دستانم قرار بده

که پاهایش با دیگری پیش نرود...


ميرسد روزي كه بي من روزها را سر كني

                           ميرسد روزي كه مرگ عشق را باور كني
ميرسد روزي كه تنها در كنار عكس من
                          شعرهاي كهنه ام را مو به مو از بر كني..

تا كه بوديم، نبوديم كسي

كشت ما را غم بي هم نفسي

تا كه خفتيم همه بيدار شدن

تا كه مرديم همگي يار شدن

قدر آن شيشه بدانيد كه هست

نه در آن موقع كه افتادو شكست

 

یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و
آهسته میمیره . یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما
تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم . یادمون
باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه
طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون
زندگیش رو ازش میگیریم.......


  طناب دار..............

اون طور منو نگا نکن دست توی دست من بذار
 
برو یه وقت مریض نشی بغضتو هی نگه ندار
 
فدات بشم فدات بشم فدات بشم بذار برو
 
محاله باورش که من دیگه نمی بینم تو رو

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

من خیلی غصه دارم........
من خیلی غصه دارم
هیچ مونسی ندارم
تو آسمون ستارس

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

بازم دلم گرفته هوای گریه دارم.......
کاشکی میشد دوباره سر رو شونت بذارم
 
کاشکی بودی کنارم اما بازم میدونم
تو نیستی و من اینجا از دلتنگیام میخونم
 
بارون غم از چشام می باره.........
بی تو تنهام تو شبای بی ستاره

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

    همین فردا

      من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

      زمان در بستر شب خواب و بیدار است

      سیاهی تار می بندد

     چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است

      دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

     دورم از تــــــــــــــــــــــــــو
 
      بی قرار گرمای دلت ، می لرزم اینجا
      احساس می شوی ...
      چون سایه ی خمیده بر دیوار
      می رقصی بر بی تابی من
      و
      چه نزدیک است خاطراتت ،
      چسپیده به ذهنم
      نقش بی همتای رخسار تـــــــــــــــــو
      ...
      دلتنگی ام را می پوشانم
      با بستری از کلمات
      اما باز کسی در دلم ....
      تــــــــــــــــــــــــــــو را صدا می زند
      ای آرامش دهنده ی شب های بی قراری.

 


 حکایت من ٬حکایت کسی است
که عاشق دریا بود
اما قایق نداشت
دلباخته ی سفر بود
اما همسفر نداشت
حکایت کسی است که زجر کشید
اما ضجه نزد
زخم داشت ٬ولی ناله نکرد
نفس می کشید ٬اما هم نفس نداشت
خندید تا کسی غمش را نفهمد...

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …
تنهای تنها میون این همه آدم سخته.
دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید


 دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدم
اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ ــــد
تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ ـــم
از دســـت قــــلبم شاکیـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــی م
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلـــــــــــــــــــــــ ـرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماس رو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
 

 

سنگ صبوره همه باشی...
 
پای حرفا و درد و دلای همه بشینی و ب حرفاشون گوش بدی....
 
ولی وقتی خودت ی شونه ی گرم واسه همه دلتنگیات نیاز داری
 
 هیچکس"
 
کنارت نباشه...

  
کاش.....
 
کـــاش میــــــــ دانستمــــــــــــ.......
چــطـور بـه صبــح بــرسـانـمــــــ......
تـــمامــــ شـبــــ ـــــهـایی را کـــ ــــه بــا رفـتنتــــــــ...
یـــــــــــلـــــــــدا شــدنــد ...!!!

 

 

بس که دیوار دلم کوتاه است

 

هرکه از کوچه “تنهایی” ما می گذرد

  

به هوای هوسی هم که شده 

 

سرکی می کشد و می گذرد

 


گذشت آن لحظه های بیقراری

گذشت آن شبهای پر از گریه و زاری

کمی دلم آرامتر شده

فراموشت نکرده ام ، مدتی قلبم از غمها رها شده

شب های تیره و تار من

 مدتی بیش نیست که میگذرد از آن روز پر از غم

به یاد می آورم حرفهایت را

باز هم گذشته ها میسوزاند این دل تنهایم را

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

 

چه عاشقانه است این روز های ابری…

 

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی…


چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا…


چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق…


و من


برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

چقدرسخته منتظره بهارباشي زمستون از راه  

برسه

چقدر سخته از ديدنش خوشحال بشه 

ولي اون ناراحت

 


 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید


 باز از دست تو امشب دلم تک می زند

به شماره ی دلت ای یار پیامک می زند

هی تو میسکال بینداز و دلم را مشغول کن

همراه اول هم به ما هی پیامک می زند




 
خدایا

پنجرهای احساسم را باز گذاشته ام

تا نسیم ملکوتیت را بر مشامم استشمام کنم

کاش لایق مهمانیت در زیر بارش رحمت آسمانت باشم

 


لمس دستان تو

وسوسه شیطان نبود
به قداست چادرت قسم
حس قنوت نمـــاز هایم بود

 


 

قدم های هنوز میلغزند

التهابیست میان ماندن و رفتن
زمزمه لب هایم ساز خداحافظیست
سوسوی نگاهم به دور دست هاست
در دهکده ی دل جای برای ماندن نیست
ویران شده ایست متروک و بی صدا
گاه گاهی صدای حق حق بارانی به پا میکند
اینجا در همسایگی خدا باید برای به اوج رسیدن پرید

 

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ 

انتظار خبری نیست مرا 

 نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری 

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس 

 برو آنجا که تو را منتظرند

 

 

 

 

 

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

تعداد صفحات : 20