کاش...

  
کاش.....
 
کـــاش میــــــــ دانستمــــــــــــ.......
چــطـور بـه صبــح بــرسـانـمــــــ......
تـــمامــــ شـبــــ ـــــهـایی را کـــ ــــه بــا رفـتنتــــــــ...
یـــــــــــلـــــــــدا شــدنــد ...!!!

 

 

قدم های هنوز میلغزند

التهابیست میان ماندن و رفتن
زمزمه لب هایم ساز خداحافظیست
سوسوی نگاهم به دور دست هاست
در دهکده ی دل جای برای ماندن نیست
ویران شده ایست متروک و بی صدا
گاه گاهی صدای حق حق بارانی به پا میکند
اینجا در همسایگی خدا باید برای به اوج رسیدن پرید

 

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ 

انتظار خبری نیست مرا 

 نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری 

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس 

 برو آنجا که تو را منتظرند

 

 

 

 

 

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت

 

 

نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد:

اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی، آخر ماه کفش های قرمز

رو برات می خرم… دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم که

هر روز دست و پا یا صورت ۱۰۰ نفر زخم بشه تا… و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه

افتاد و گفت: نه… خدا نکنه… اصلآ کفش نمی خوام

عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛ بعد از گذشت چند ساعت

به کلاهبرداری! بعد از چند روز به دوستی! بعد از چند ماه به همکاری! بعد از چند سال

به همسایه ای… اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم! دیگر وقت آن رسیده که

اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم


گــــفته باشــــم!.!.! من هیچ وقت به اینکه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی

نمی کنم… مامانم یادم داده اسباب بازیام و بدم به بد بخت بیچاره ها

 

 

 شاید میان این همه “نامردی” باید شیطان را بستایم که دروغ نگفت، جهنم را به جان

 

خرید اما تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد

 

دلیل ناراحتیت را فهمیدم، دلم گرفت، خواستی خطت را خاموش کنی تا “آرام” شوی اما

کاش می فهمیدی من “نــاآرام” خواهم شد… روشنش کن لعنتــــــــــــــــی

روزی خیانت به عشق گفت: دیدی؟ من بر تو پیروز شده ام

 

عشق پاسخی نداد، خیانت بار دیگر حرفش را تکرار کرد، ولی باز هم از عشق پاسخی نشنید

خیانت با عصبانیت گفت: چرا جوابی نمی دهی؟سپس با لحنی تمسخر آمیز گفت: انقدر بار

شکست برایت سنگین بوده است که حتی توان پاسخ هم نداری؟عشق به آرامی پاسخ داد: تو

پیروز نشده ای خیانت گفت: مگر به جز آن است که هر که تو آن را عاشق کرده ای

من به خیانت وا داشته ام؟

عشق گفت: آنان که عاشق خطابشان می کنی بویی از من نبرده اند

چرا که عاشقان هرگز مغلوب عشق نمی شوند

روزی خیانت به عشق گفت: دیدی؟ من بر تو پیروز شده ام

 

عشق پاسخی نداد، خیانت بار دیگر حرفش را تکرار کرد، ولی باز هم از عشق پاسخی نشنید

خیانت با عصبانیت گفت: چرا جوابی نمی دهی؟سپس با لحنی تمسخر آمیز گفت: انقدر بار

شکست برایت سنگین بوده است که حتی توان پاسخ هم نداری؟عشق به آرامی پاسخ داد: تو

پیروز نشده ای خیانت گفت: مگر به جز آن است که هر که تو آن را عاشق کرده ای

من به خیانت وا داشته ام؟

عشق گفت: آنان که عاشق خطابشان می کنی بویی از من نبرده اند

چرا که عاشقان هرگز مغلوب عشق نمی شوند

 

دیدی دلم شکست

دیدی که این بلور درخشان عمر من

بازیچه بود؟

دیدی چه بی صدا دل پر ارزوی من

از دست کودکی که ندانست قدر ان

افتاد بر زمین

دیدی دلم شکست؟

 

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه، باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست

 

از روی کینــه نیــسـت اگــر خـنجــر بــه سـینــه ات مــی زننــد
ایـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــودل می برنـد

 

دلم تنگ است

بسان قایقی گم گشته در دریا

پر از ترس است

نمیدانم کجا بودم کجا هستم

مقصد نامعلوم است

در این آشفته بازار

به دیدار تو مشتاقم

 

پر تشویشمو حال خود نمیفهم
دلم تنگ است
برای آن نگاه شوخ و شیطانت
برای آن حس غریب چشمانت
نمیدانم اگر اینگونه دلتنگم
دل تو پس چرا اینسان آرام است
!!!!!!!!!!

کمرم را دیدی؟

 

نترس چیزی نیست…!

 

اینها فقط جای خنجرند، من نفهمیدم در رفاقت چه شد!!

 

تو مواظب باش

تعداد صفحات : 11