اهای اونای که چشماتون مثل فانوس دریایی میچرخه!

هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه ,
 
 
دوستــ♥ ــت داره ... مراقــــــبته ...

و نگرانــــــــــــت میشــه ...!

چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی ...

مـــــــــاه رو از دســــت دادی ...


وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی ......!


ساکت باش!

جمله ایست که معلم میگوید تا آرام شوی!

ولی نمیداند آرامش تو در سکوت نیست...

ونمیداند به هنگام سکوت چه غوغایی در

تو به وجود میاید...

سکوت کن!

 

سکوت کن تا آرام به نظر بیای و ندانند

درونت را! سکوت کن!فقط سکوت...!

روزگاري عاشقم بود دگر نيست كه نيست

يادي از من در دلش اكنون دگر نيست كه نيست

عشق پاكي بود و يك دنيا صفا در بين ما

اما اكنون اثري از آن همه روزهاي خوب نيست كه نيست

در كنار من تو بودي و فقط عشق تو بود

اما افسوس اثري از تو دگر نيست كه نيست

دست گرمي بود و يك دنيا صفا در دست تو

حلقه اي در دست من بود دگر نيست كه نيست

روزي مي آيد كه برگردي پشيمان نازنين

اما افسوس اثري از من مگر در زير خاك نيست كه نيست

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی


یـــک نقطـــــه


یـــک لبخنـــــد


یـــک نگــــــــاه


یـک عطر آشنـا


یــک صــــــــدا


یــک یـــــــــــاد


از درون داغونـــت می کــــند


هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…!

من یاد گرفته ام


وقتی بغض می کنم


وقتی اشک می ریزم


وقتی میشکنم


منتظر هیچ دستــــــــــی نباشم


وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم


مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم

 

گـاهـی دلِـت مـیـخـواد هـمـهبـغـضـات

از تــو نـگـاهِـت خـونـده بـشـه کـه جـسـارتگـفـتـن کـلـمـه هـا رو نـداری…

امـا یـه نـگـاه گُـنـگتـحـویـلمـیـگـیـری

و یـه جـمـلـه مِـثـلـه:چـیـزی شـده ؟!

اونـجـاسـت کـه بـُغـضـتـوبـا یـه لـیـوان سـکـوتـتسـر مـیـکـشـی

و بـا لـبـخـنـدمـیـگـی :

نــههـیـچـیــ…!
باتو دوست دارم ما شویم... 

فقط باتو دوست دارم لذت دنیارو بچشم...

فقط باتو درزیر باران خواهم ماند...

فقط باتوبه عشق بله خواهم گفت...

فقط باتوزندگی را زیبا خواهم دید...

فقط باتوچشمانم بدون اشک خواهد شد...

خدایا..

بشنو سکوت دل وسردی زندگیم را...

ای اشک ، گرم و آرام ببار

برگونه بیمار من 

ای غم ، تو هم لذت ببر

از این همه آزار من


ای نشسته درخیال من، فراموشم مکن
با فراموشی و تنهایی، هم آغوشم مکن
زندگانی می کنم چون شعله با خود سوختن
زنده ام با سوز و ساز خویش، خاموشم مکن

 ســــخـــت اســـت
 وقتـــی از شـــدت بـــغـــض
گـــلـــو درد بگـــیری
و هـــمـــه بگـــویـــند
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!!

چقدر کم توقع شده ام

نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..

همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست

مرا به آرامش می رساند….

حتی اصطحکاک سایه هایمان… کافیست

برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !

برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !

تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر ...

برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !

میرم ولی بدون یکی / خیلی تو رو دوست داره

یکی که از دوریه تو / سر به بیابون میزنه

خدانگهدار عزیزم / خدانگهدار عزیزم

دارم میرم از این دیار / اینجا کسی منو نخواست

تو هم منو تنها بذار

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل

خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دل های خسته

هیس

حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام

بگو کسی حرفی نزند

بگذار لحظه ای آرام بگیرم

ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ . . .

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ

ﯾﮏ جایی

به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ

ﺑﺮمبگردد !

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ !

ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ

بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره

 انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره

 در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم

 زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم

 پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم

 من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم

 انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره

 ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره

 


هنوز هم وقتی باران می آید

تنم را به قطرات باران می سپارم

می گویند باران رساناست

شاید دست های من را هم به دست های تو برساند


 

کمرم را دیدی؟

نترس چیزی نیست…!

اینها فقط جای خنجرند، من نفهمیدم در رفاقت چه شد!!

تو مواظب باش


عــــادت نـــدارم درد دلـــــم را ، به هـمه کــــس بگویـــم

..! ! ! پس خاکـــــش میکنم زیــر چهـــــره ی خنــــدانم.. ،

تا همـــــه فکـــــر کننــــد . . . نه دردی دارم و نه قلبــــــــــــــی

 

از تنهایی هایم یاد گرفتم

جلوی تنها دختری  که زانو می زنم، دخترم باشد.

آن هم برای بستن بند کفش هایش . . .

هـر روز صفحه ی نیازمندیـهــا را

زیر و رو میکنــم ! 

میدانــم بالاخره 

یک روز 

به مــن لعنتی نیاز پــیدا میکنـــی ...!

 دختر کوچک به مهمان گفت: می خوای عروسک هامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد: بله.
دخترک دوید و همه ی عروسک هاشو آورد، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
در بین اونا یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید: کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟ و پیش خودش فکر کرد: حتماً
باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت
اشاره کرد و گفت: اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی پرسید: این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد: آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه
و دوستش داشته باشه، اون وقت دلش می شکنه…

 

تنهام…
مثل یه برگ سبز که از درخت افتاده
میون برگ های زرد تنها و ترسیده
کاش بارونی بباره
بشوره دنیامو از
برگ های زرد و پاره

خیلی سخته که برای دیگران مثل کوه استوار باشی اما تو خودت آروم آروم بشکنی…

  وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد،

هیچ فاصله ای دور نیست،

هیچ زمانی زیاد نیست و

هیچ عشق دیگری نمی تواند

آن دو را از هم دور کند!

محکم ترین برهان عشق، اعتماد است…

یک بار که تنها بمانی…
یک بار که بشکند…
دلت…
غرورت…
اعتمادت…
همین یک بارها کافیست تا یک عمر…
از پشت نگاهی ترک خورده به آدم ها بنگری…
انقدر تیز و برنده می شوی که…
باید تابلوی ورود ممنوع را به خودت نصب کنی

 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comدرد دارد!بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comوقتی می رود…بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comو همه می گویند:بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comدوستت نداشتبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comو تو نمی توانی به همه ثابت کنیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comکه هر شببهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com با عاشقانه هایش خوابت می کرد!بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com


ميرسد روزي كه بي من روزها را سر كني

                           ميرسد روزي كه مرگ عشق را باور كني
ميرسد روزي كه تنها در كنار عكس من
                          شعرهاي كهنه ام را مو به مو از بر كني..

تا كه بوديم، نبوديم كسي

كشت ما را غم بي هم نفسي

تا كه خفتيم همه بيدار شدن

تا كه مرديم همگي يار شدن

قدر آن شيشه بدانيد كه هست

نه در آن موقع كه افتادو شكست

 

 حکایت من ٬حکایت کسی است
که عاشق دریا بود
اما قایق نداشت
دلباخته ی سفر بود
اما همسفر نداشت
حکایت کسی است که زجر کشید
اما ضجه نزد
زخم داشت ٬ولی ناله نکرد
نفس می کشید ٬اما هم نفس نداشت
خندید تا کسی غمش را نفهمد...

تنهایم...
 
تنهــایـم ...

اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...

خستــه ام ... 

ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم...

 

چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز...

ولــی رازی نـدارم...

چــون مدتهــاست

دیگــر کسی را "خیلــی" دوست ندارم...

درد.....
 
ایــــــن روزهــــــــــا

هـــــــر نفـــس ،

בرב اســـت ڪه مــے ڪشـــم !!!

اے ڪـاش یا بـــــــــــوבے ،

 یـــــا اصـــلا نبوבے !!!

ایـــــن ڪه هســـــــتــے

 و ڪنــــارم نیســــــــتــے ...

 

  
کاش.....
 
کـــاش میــــــــ دانستمــــــــــــ.......
چــطـور بـه صبــح بــرسـانـمــــــ......
تـــمامــــ شـبــــ ـــــهـایی را کـــ ــــه بــا رفـتنتــــــــ...
یـــــــــــلـــــــــدا شــدنــد ...!!!

 

 خدایا...؟ حواست هست؟؟؟

صدای هق هق گریه هایم، از همان گلویی می آیدکه تو از رگش به
من نزدیکتری...

 

 

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

بس که دیوار دلم کوتاه است

 

هرکه از کوچه “تنهایی” ما می گذرد

  

به هوای هوسی هم که شده 

 

سرکی می کشد و می گذرد

 



نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!

با هم قدم میزنیم

با هم میخوابیـم

دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد

و بر گونه هایم بوسه میزند

اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!

” تنهاییـــــم را ” . . .

تنهـــایـــی همیـــــن اســــت

تکــــرار نا منظــــم من بــــی تـــو…

بــی آنـــکه بــدانـی برای تو نفـــس میکشـــــم

گذشت آن لحظه های بیقراری

گذشت آن شبهای پر از گریه و زاری

کمی دلم آرامتر شده

فراموشت نکرده ام ، مدتی قلبم از غمها رها شده

شب های تیره و تار من

 مدتی بیش نیست که میگذرد از آن روز پر از غم

به یاد می آورم حرفهایت را

باز هم گذشته ها میسوزاند این دل تنهایم را


 باز از دست تو امشب دلم تک می زند

به شماره ی دلت ای یار پیامک می زند

هی تو میسکال بینداز و دلم را مشغول کن

همراه اول هم به ما هی پیامک می زند


 

قدم های هنوز میلغزند

التهابیست میان ماندن و رفتن
زمزمه لب هایم ساز خداحافظیست
سوسوی نگاهم به دور دست هاست
در دهکده ی دل جای برای ماندن نیست
ویران شده ایست متروک و بی صدا
گاه گاهی صدای حق حق بارانی به پا میکند
اینجا در همسایگی خدا باید برای به اوج رسیدن پرید

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ 

انتظار خبری نیست مرا 

 نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری 

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس 

 برو آنجا که تو را منتظرند

 

 

 

 

 

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید


از ” نبودنـــــت ” دلـــگیر نیستم… از اینکه روزگاری ”همه ی دنیایم بـــــــودی

دلگـیــــــــرم

امشب نمازم بیشتر از همیشه طول کشید!

دلیلش را نفهمیدم

شاید برای سلامتی ات بیشتر دعا کردم!

و یا شاید

برای برگشتنت

مهم نیست کدام است

من برای داشتنت “خدا، خدا” کرده ام

 یادت هست…؟!

روزی پرسیدی این جاده کجا می رود…؟!

و من سکوت کردم… دیدی…!

جاده جایی نرفت…!

آن کــــــــه رفت، تـــو بودی

عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛ بعد از گذشت چند ساعت

به کلاهبرداری! بعد از چند روز به دوستی! بعد از چند ماه به همکاری! بعد از چند سال

به همسایه ای… اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم! دیگر وقت آن رسیده که

اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم


 

 شاید من بد کردم، شایدم تو… مهم شایدها نیست، مهم اینه که ما دیگه ما نیستیم

 

غمگـیـــن تــریـن جــای خــاطــره اونجــاییـه کــه کــم کــم احســاس میکنــی

چهـــرش هم داره از یــــــادت میـــرِه…!

گــــفته باشــــم!.!.! من هیچ وقت به اینکه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی

نمی کنم… مامانم یادم داده اسباب بازیام و بدم به بد بخت بیچاره ها

 

تعداد صفحات : 15